دانلود کتاب Neverwhere: A Novel (به فارسی: هیچ جا: یک رمان) نوشته شده توسط «Neil Gaiman»
اطلاعات کتاب هیچ جا: یک رمان
موضوع اصلی: علمی تخیلی و فانتزی – فانتزی تخیلی
نوع: کتاب الکترونیکی
ناشر: Harper Perennial
نویسنده: Neil Gaiman
زبان: english
فرمت کتاب: EPUB (قابل تبدیل به سایر فرمت ها)
سال انتشار: 1996
تعداد صفحه: 370
حجم فایل: 281 کیلوبایت
کد کتاب: 0755322800 , 9780755322800
توضیحات کتاب هیچ جا: یک رمان
«هرجا» رمان همراهی است که توسط نویسنده انگلیسی نیل گیمن در سریال تلویزیونی Neverwhere نوشته گیمن و لنی هنری نوشته شده است. داستان و شخصیتها دقیقاً مشابه سریال هستند، با این تفاوت که فرم بدیع به گیمن اجازه میدهد تا عناصر خاصی از داستان را بسط داده و به تفصیل بپردازد و تغییرات ایجاد شده در نسخه تلویزیونی را از برنامههای اصلی خود بازگرداند. این رمان موفقیت زیادی داشت، در حالی که ریشه های تلویزیونی آن به اندازه رمان در معرض دید بین المللی قرار نگرفت.
توطئه
هرجا داستان ریچارد میهو و محاکمه ها و مصائب او در لندن است. در ابتدای داستان، او یک تاجر جوان است که به تازگی از اسکاتلند نقل مکان کرده و زندگی عادی در پیش دارد. با این حال، وقتی او برای کمک به دختر جوان مرموزی که در حالی که با نامزدش به سمت شام می رود تا با رئیس بانفوذش ملاقات کند، برای کمک به یک دختر جوان مرموز جلوی او ظاهر می شود، می ایستد.
صبح بعد از اینکه ریچارد دختر را نجات داد. ، به نام Door ، از خیابان ها به شدت بهبود می یابد ، و او را می فرستد تا مارکی د کاراباس را پیدا کند ، مردی که می تواند به Door کمک کند تا از دو قاتل بدنام و به ظاهر غیرانسانی ، Croup و Vandemar فرار کند. ریچارد مارکیز را به آپارتمانش برمی گرداند تا در را ملاقات کند، اما هر دوی آنها فورا ناپدید می شوند. کمی بعد، ریچارد شروع به درک عواقب اعمال خود می کند. به نظر می رسد که او نامرئی شده است. او شغل خود را از دست می دهد، جایی که به نظر می رسد هیچ کس او را نمی شناسد، و آپارتمانش به افراد دیگر اجاره داده می شود. نامزدش دیگر او را نمی شناسد.
ریچارد که مصمم است همه چیز را درست کند، سعی می کند در جستجوی در به دنیای لندن پایین وارد شود. او ولگردی از پایین را پیدا می کند که تنها کسی است که می تواند او را ببیند و نام بازار شناور را به عنوان تنها مکانی که در دنیای زیرین برای او شناخته شده است، می خواند. ولگرد ریچارد را به قلمرو Rat-Speakers می آورد که موش ها را می پرستند و وظایفی را برای آنها انجام می دهند. آنها سعی می کنند به ریچارد حمله کنند و سرقت کنند، اما دستورات موش اصلی را دنبال می کنند و او را آزاد می کنند. او سپس از طریق پل شب مرموز سفر می کند، که تاریکی آن، راهنمای ریچارد رات-اسپیکر، بیهوشی را می کشد. در نهایت او به بازار شناور میرسد، جایی که دوباره با Door ملاقات میکند که در حال برگزاری استماع بادیگاردها است. ریچارد با رفتن به بازار، بازاری غولپیکر که در آن مردم با انواع آشغالها و اقلام جادویی مبادله میکنند، میفهمد که لندن پایین چندان هم جای بدی نیست.
بادیگارد و مبارز افسانهای “شکارچی” به مهمانی آنها میپیوندد. و گروه، متشکل از در، مارکیز و شکارچی، با ریچارد که در کنار هم هستند، به سمت دادگاه ارل حرکت می کنند. Door و Marquis قبلاً به خانه Door سفر کرده بودند و یک دفترچه خاطرات توسط پدر Door کشف کردند که به او توصیه می کند از فرشته Islington کمک بگیرد. وقتی این چهار نفر با قطار مرموز زیرزمینی که برنامه عجیب و غریب خود را دنبال می کند به ارلز کورت می رسند، مارکیز مجبور به ترک می شود. این به خاطر کینه ای قدیمی بین او و ارل است. بقیه متوجه می شوند که برای رسیدن به ایسلینگتون باید از طریق آنجلوس یادگاری سفر کنند و آنجلوس در موزه بریتانیا اقامت دارد.
دور و ریچارد به موزه سفر می کنند، در حالی که هانتر به دلیل نفرینی که مانع او می شود. از ورود به لندن در بالا، در ایستگاه مترو مترو موزه بریتانیا باقی مانده است. پس از مدتی جستجو، آنجلوس را پیدا میکنند، دری که با استفاده از استعداد خانوادهاش “باز میشود” و از طریق آن به خانه زیرزمینی فرشته میروند. ایسلینگتون توضیح میدهد که موقعیت او بهعنوان محافظ لندن زیر، مجازاتی برای غوطهور شدن آتلانتیس است، که تحت مراقبت او نیز بود، و به دور میگوید که به او کمک میکند تا هویت کسانی را که خانوادهاش را کشتهاند، با قیمتی بیاموزد. او و شرکتش باید یک کلید منحصر به فرد را از Black Friars دریافت کنند و آن را برای فرشته بیاورند.
این دو به موزه برمیگردند و به پایین میروند تا دوباره با هانتر متحد شوند. در همین حال، مارکیز به دنبال کروپ و وندمار میگردد و مجسمه گرانبهای سلسله تانگ را برای اطلاعات در مورد اینکه چه کسی دستور قتل خانواده دور را صادر کرده است، مبادله میکند. با این حال، بهای واقعی این اطلاعات، جان اوست. کروپ و واندمار او را می گیرند، شکنجه می کنند و می کشند، و قرارداد یک ساعته “هدف شروع” را که بخشی از معامله آن ها با مارکیز بود، زیر پا می گذارند.
دور، ریچارد و هانتر به سمت محل سکونت خود ادامه می دهند. دوستان سیاه. در آنجا، آنها با یک سری سه مصیبت مواجه می شوند. هانتر در آزمون قدرت برنده می شود، در آزمون عقل برنده می شود، و ریچارد، تنها در تاریخ، در آزمون شخصیت برنده می شود. او متقاعد شده است که ماجراجوییهایش در زیر همگی توهم بوده است، اما خردهای از دوستش که اکنون مرده است، بیهوشی او را دوباره جهتگیری میکند. در نتیجه این سه نفر موفق به بدست آوردن کلید می شوند. مصیبت ریچارد تا حد زیادی او را تغییر میدهد و باعث میشود بیشتر تردیدهای خود را از دست بدهد. او اکنون به اندازه کافی اعتماد به نفس دارد که با دیگر موجودات لندن زیر تعامل داشته باشد. سپس هر سه به بازار شناور سفر میکنند، جایی که نمیتوانند مارکیز را پیدا کنند، اما همرزمیت، آهنگر دوست در، میتواند مخفیانه یک کپی از کلیدی که ریچارد به دست آورده است جعل کند. ریچارد لامیا اسرارآمیز، یکی از مخملهای خونآشاممانند را بهعنوان راهنما به خدمت میگیرد تا آنها را به محل اقامت فرشته هدایت کند.
آنها در خیابان پایین لندن، به سمت Islington، سفر میکنند. در، ریچارد، لامیا، و هانتر راه خود را در مسیر طولانی خیابان پایین طی می کنند. در همین حال، جسد مارکیز در یک بازار پیدا می شود و توسط پیر بیلی، که از جعبه حاوی جان مارکیز استفاده می کند، احیا می شود. مارکیز که ضعیف شده، خودش را به راه می اندازد و در و شرکت را دنبال می کند. در خیابان پایین، متوجه میشود که لامیا انتخاب خطرناکی برای یک راهنما بوده است، زیرا قیمتی که ریچارد برای خدماتش میخواهد، بالاتر از آن است که او بتواند بپردازد و در عین حال زنده بماند، اما مارکیز به موقع ظاهر میشود تا او را نجات دهد.
هانتر فاش میکند که او مدتها پیش خائن به آرمان Door بوده است. او در را به کروپ و واندمار می دهد، در ازای نیزه جادویی که برای شکار و کشتن جانور بزرگ لندن نیاز دارد. کروپ و وندمار، با اسیر در، به سمت پایین حرکت می کنند، در حالی که ریچارد، مارکیز و هانتر با سرعت کمتری حرکت می کنند، همه به سمت هزارتوی بزرگی که برای رسیدن به ایسلینگتون باید از آن عبور کنند. در این هزارتو، جانور لندن ساکن است. هانتر و ریچارد با آن مبارزه می کنند و ریچارد تنها بازمانده آن است. ریچارد و مارکیز با عجله به سمت رویارویی نهایی بین طرفین می روند که در آن ماهیت واقعی ایزلینگتون آشکار می شود. معلوم می شود که ایسلینگتون به کروپ و واندمار دستور داده است که خانواده دور را به عنوان انتقام از امتناع پدر در از کمک به او اعدام کنند. او همچنین فاش می کند که دفتر خاطرات پدرش را نیز دستکاری کرده بود تا او را به سوی خود جذب کند. Islington مایل است از Door و کلید استفاده کند تا به زور در بهشت را باز کند، جایی که او به دنبال تسلط بر سایر فرشتگان به عنوان انتقام برای تبعید خود است. پس از شکنجه شدن ریچارد توسط کروپ و وندمار، در موافقت می کند که در را باز کند، اما او از کپی کلیدی استفاده می کند که ریچارد به دست آورده است. کلید درب بهشت را باز نمی کند، بلکه به جای دیگری، تا آنجایی که او می تواند تصور کند، احتمالاً به جهنم باز می شود. Islington، Croup و Vandemar همگی قبل از اینکه Door آن را ببندد از طریق دروازه مکیده می شوند. سپس Door از کلید واقعی Black Friars استفاده می کند تا به ریچارد اجازه دهد تا به لندن Above برگردد، جایی که می بیند به زندگی عادی خود باز می گردد، همانطور که قبل از اولین ملاقات با Door بود.
پس از بازگشت به خانه، ریچارد خوشحال است. برای مدتی، اما او متوجه می شود که تجربیاتش او را تغییر داده است، و زندگی قدیمی و دوستانش اکنون برایش اهمیت کمی دارند. او متوجه می شود که از دنیای معمولی راضی نیست و می خواهد به لندن پایین بازگردد اما نمی داند چگونه این کار را انجام دهد. او با چاقوی خود شکل یک در را می کشد (هدیه ای در حال مرگ از شکارچی)، اما هیچ اتفاقی نمی افتد بنابراین از بازگشت ناامید می شود و احساس می کند که زندگی خود را نابود کرده است، اما در پایان به نظر می رسد مارکیز راهی برای بازگشت فراهم می کند.
https://en.wikipedia.org/wiki/Neverwhere_(رمان)
Plot
Neverwhere is the story of Richard Mayhew and his trials and tribulations in London. At the start of the story, he is a young businessman, recently moved from Scotland and with a normal life ahead. This breaks, however, when he stops to help a mysterious young girl who appears before him, bleeding and weakened, as he walks with his fiancée to dinner to meet her influential boss.
The morning after Richard rescued the girl, named Door, from the streets, she is greatly recovered, and sends him to find the Marquis de Carabas, a man who will be able to help Door escape two infamous and seemingly inhuman assassins, Croup and Vandemar. Richard brings the Marquis back to his apartment to meet Door, only to see both of them vanish immediately. Soon after, Richard begins to realise the consequences of his actions. He appears to have become invisible; he loses his job, where no one seems to recognise him, and his apartment is rented out to other people. His fiancée no longer recognizes him.
Determined to set things right, Richard tries to enter the world of London Below in search of Door. He finds a tramp from Below, who is the only person able to see him, and recites the name of the Floating Market as the only place known to him in underworld. The tramp brings Richard to the realm of the Rat-Speakers, who worship and perform tasks for rats. They attempt to assault and rob Richard, but follow orders from the master rat and let him free. He then travels across the mysterious Night’s Bridge, whose darkness kills Richard’s Rat-Speaker guide, Anaesthesia. Eventually he arrives to the Floating Market, where he meets again with Door, who is holding an audition for bodyguards. Going to the Market, a giant bazaar where people barter for all manner of junk and magical items, Richard realises that London Below is not such a bad place.
The legendary bodyguard and fighter “Hunter” joins their party, and the group, consisting of Door, the Marquis and Hunter, with Richard tagging along, sets out for the Earl’s Court. Door and the Marquis have previously travelled to Door’s home and discovered a diary entry made by Door’s father, which advises her to seek aid from the angel Islington. When the four reach the Earl’s Court, on a mysterious underground train which follows its own bizarre schedule, the Marquis is forced to leave. This is due to an old grudge between himself and the Earl. The rest discover that they need to travel through the relic Angelus to reach Islington, and that the Angelus resides in the British Museum.
Door and Richard travel to the Museum, while Hunter, due to a curse which prevents her from entering London Above, remains in the abandoned British Museum underground station. After some searching they find the Angelus, which Door “opens” using her family’s Talent, and travel through it to the underground home of the angel. Islington explains that his position as protector of London Below is a punishment for the submersion of Atlantis, which was also under his care, and tells Door that he will help her learn the identity of those who killed her family, for a price. She and her company must retrieve a unique key from the Black Friars and bring it to the angel.
The two return to the Museum and go below to reunite with Hunter. In the meantime, the Marquis seeks out Croup and Vandemar, exchanging a priceless Tang dynasty figurine for information regarding who ordered the murder of Door’s family. The true price for this information, however, is his life; Croup and Vandemar capture, torture, and kill him, breaking the one-hour “head start” agreement that was part of their deal with the Marquis.
Door, Richard, and Hunter proceed onward to the dwelling of the Black Friars. There, they are faced with a series of three ordeals; Hunter wins a test of strength, Door wins a test of intellect, and Richard, alone in history, wins a test of character. He is convinced his adventures Below had all been a hallucination, but a trinket from his now-dead friend Anaesthesia re-orients him. As a result, the three succeed in gaining the key. Richard’s ordeal greatly changes him, causing him to lose most of his self-doubts; he is now confident enough to interact with other beings of London Below. The three then travel to the Floating Market, where they are unable to find the Marquis, but where Hammersmith, a blacksmith friend of Door’s, is able to secretly forge a copy of the key won by Richard. Richard enlists the mysterious Lamia, one of the vampire-like Velvets, as a guide to lead them to the angel’s residence.
They travel on London Below’s Down Street, toward Islington. Door, Richard, Lamia, and Hunter make their way down the long path of Down Street. Meanwhile, the Marquis’s body is found on a Market and revived by Old Bailey, who uses the box containing the Marquis’s life. Weakened, the Marquis sets out himself, following Door and company. On Down Street, it is discovered that Lamia was a dangerous choice for a guide, because the price she demands of Richard for her services is higher than he can pay and yet live, but the Marquis appears in time to save him.
Hunter reveals she long ago was a traitor to Door’s cause. She gives Door to Croup and Vandemar, in exchange for the magical spear she needs to hunt and slay the great Beast of London. Croup and Vandemar, with Door captive, travel downward, while Richard, the Marquis, and Hunter travel at a slower pace, all toward the great labyrinth through which they need to pass to reach Islington. In this labyrinth the Beast of London dwells. Hunter and Richard battle it, with Richard being the only survivor. Richard and the Marquis rush ahead, to the final confrontation between the parties, in which Islington’s true nature is revealed. Islington is revealed to have ordered Croup and Vandemar to execute Door’s family as revenge for Door’s father’s refusal to assist him. He also reveals he had also manipulated her father’s diary in order to lure her to him. Islington wishes to use Door and the key to force open the door to Heaven, where he seeks dominion over all the other angels as revenge for his banishment. After Richard is tortured by Croup and Vandemar, Door agrees to open the door, but she uses the copy of the key Richard won. The key does not open the door to Heaven, but instead to somewhere else, as far away as she could imagine, presumably to Hell. Islington, Croup and Vandemar are all sucked through the gateway before Door closes it. Door then uses the Black Friars’ real key to allow Richard to travel back to London Above, where he finds himself restored to his normal life as it was before he first met Door.
After returning home, Richard is happy for a time, but he realises that his experiences have changed him, and that his old life and friends mean little to him now. He realises that he is not satisfied with the regular world, and wants to return to London Below but does not know how to do it. He draws the shape of a door with his knife (a dying gift from Hunter), but nothing happens so he despairs of returning and is feeling that he has ruined his life, but in the end the Marquis appears to provide a way back.
https://en.wikipedia.org/wiki/Neverwhere_(novel)

برای دریافت کد تخفیف ۲۰ درصدی این کتاب، ابتدا صفحه اینستاگرام کازرون آنلاین (@kazerun.online ) را دنبال کنید. سپس، کلمه «بلیان» را در دایرکت ارسال کنید تا کد تخفیف به شما ارسال شود.