دانلود کتاب Hitler Was My Friend – The Memoirs of Hitler’s Photographer (به فارسی: هیتلر دوست من بود – خاطرات عکاس هیتلر) نوشته شده توسط «Heinrich Hoffmann»
اطلاعات کتاب هیتلر دوست من بود – خاطرات عکاس هیتلر
موضوع اصلی: بیوگرافی و زندگینامه – سیاسی
نوع: کتاب الکترونیکی
ناشر: Frontline Books
نویسنده: Heinrich Hoffmann
زبان: english
فرمت کتاب: EPUB (قابل تبدیل به سایر فرمت ها)
سال انتشار: 2013
تعداد صفحه: 256
حجم فایل: 3.84 مگابایت
کد کتاب: 1848326084 , 9781848326088
توضیحات کتاب هیتلر دوست من بود – خاطرات عکاس هیتلر
هاینریش هافمن نقش کلیدی در ساخت افسانه هیتلر داشت، عکاسی که با دقت تصویر پیشور را به عنوان شخصیتی خداگونه ساخت. هافمن اولین کتاب عکس خود را در سال 1919 پس از کار خود به عنوان یک عکاس رسمی برای ارتش آلمان منتشر کرد. در سال 1920 او به حزب نازی پیوست و ارتباط او با هیتلر آغاز شد. او عکاس رسمی هیتلر شد و سفرهای زیادی با او داشت. او بیش از دو میلیون عکس از هیتلر گرفت، و آنها به طور گسترده، از جمله روی تمبرهای پستی توزیع شدند، کاری که برای هر دو مرد بسیار سودآور بود. هافمن در دهه 1930 چندین کتاب درباره هیتلر منتشر کرد، از جمله کتاب هیتلر هیچ کس نمی داند (1933). هافمن و هیتلر بسیار صمیمی بودند و او نه تنها به عنوان یک معتمد شخصی عمل می کرد – خاطرات او شامل جزئیات نادری از فوهرر است – بلکه به عنوان یک خواستگار – این هافمن است که اوا براون، دستیار استودیو خود را به هیتلر معرفی کرد. در پایان. در زمان جنگ، هافمن توسط ارتش ایالات متحده دستگیر شد و آرشیو عکس او را نیز ضبط کرد و به دلیل سودجویی نازی ها به زندان محکوم شد. این نسخه از یک کتاب کلاسیک شامل عکسهایی از هافمن و مقدمهای جدید از راجر مورهاوس است.
=========
بررسی:
هاینریش هافمن عکاس رسمی هیتلر بود. او کاملاً غیرسیاسی بود. اگرچه او یک عکاس حرفه ای خبره بود، اما علاقه واقعی به سیاست نداشت، اما رفیق هیتلر شد. وقتی آلبرت اسپیر در خاطراتش گفت که اگر هیتلر دوستی داشت، او آقای اسپیر بود، اشتباه کرد. هیتلر به کسی نیاز داشت که اهل سیاست نباشد اما بتواند درباره هنر صحبت کند و کسی که بتواند به او اعتماد کند. هاینریش اساساً دیدگاه هیتلر نسبت به مردم عادی آلمان بود. کسی که جاهطلبی کمی داشت، کسی که میتوانست در مورد سرگرمیهای بیاهمیت صحبت کند و حتی نمیدانست هیتلر واقعاً چه میکرد. بسیاری از ما یک دوست مشابه داریم……کسی که می توانیم در مورد ورزش یا هنر یا فقط موضوعات روزمره صحبت کنیم اما ممکن است متوجه نشود که شما چه کاری را حرفه ای انجام می دهید. اما کلمه کلیدی در مورد این رابطه غیرعادی اینجاست… هیتلر به هاینریش اعتماد داشت احتمالاً به این دلیل که او در آغاز زندگی سیاسی هیتلر آنجا بود و زمانی تقریباً هاینریش و هیتلر با هم توسط یک دزد مسلح ترور شدند. در جاده مونیخ قبل از شروع جنگ جهانی دوم. سارق مسلح به خودروی هیتلر شلیک کرد و 3 سوراخ در عقب خودرو ایجاد کرد اما پرسنل (هیتلر و هاینریش) را گم کرد.
هاینریش دوستی بود که هیتلر میتوانست ساعت 2 صبح با او تماس بگیرد تا به مکانهایی برود و آنها این کار را کردند. چیزی که جالب است این است که هافمن واقعاً خیلی از اتفاقات را کاملاً درک نمی کند تا اینکه بعداً کسی او را در تصویر بزرگ پر کند. هاینریش از دیگرانی مانند ستاد کل تقاضای لطف ویژه دارد، زیرا او گوش «پیشرو» را دارد و هیتلر اغلب در مورد او لطف میکند، زمانی که دیگران شلاق بزنند. همه اعضای هیات هیتلر از رابطه بین این دو گیج شدهاند، اما میدانند که به دلایلی نامعلوم، هر زمان که هافمن در اطراف است، هیتلر تبدیل به انسانی آرام و دلپذیر میشود. بنابراین هافمن تبدیل به مردی می شود که برای درخواست های خاص مانند جلوگیری از عملیات شیر دریایی استفاده می شود و کار می کند. هیتلر در سپتامبر 1941 به انگلستان حمله نمیکند. (من این را نمیسازم!) بنابراین از نظر بسیاری از ناظران، هیتلر با هاینریش به این رفیق ذهن باز تبدیل میشود و در واقع به حرفهای او گوش میدهد، در حالی که هیتلر در همه زمانها تبدیل به یک فوهر سرسخت و دور میشود. br>
از آنجا که هاینریش دوست قابل اعتماد هیتلر بود و همه آن را می دانستند (اما هیچ کس واقعاً نمی توانست آن را درک کند؛ این یک معما برای همه است اما همه می دانند که این پدیده واقعی است؛ اما به طور غیرقابل توضیحی چنین است) از او خواسته شد که این کار را انجام دهد زیرا هیتلر به او اعتماد داشت و می کرد. به هاینریش به عنوان کسی که جاه طلبی های سیاسی یا انگیزه های پنهانی نداشت گوش دهید. چیزی که این رابطه را پوچ تر می کند این است که هاینریش اصلا شبیه یک ابرمرد نازی نیست. او کوتاه قد است، مستعد مست شدن است و کاملاً چاق است، بنابراین وقتی این تصویر را در چشمان خود می بینید فکر می کنید که پوچ ترین تصویر است اما وجود دارد.) چگونه آن را توضیح می دهید؟ تئوری من این است که هیتلر فقط به کسی نیاز دارد که بتواند به او اعتماد کند، کسی بدون برنامه واقعی و هافمن در ابتدا آنجا بود و هافمن می تواند فورر را به خنده وادار کند. به نظر من هافمن شوخی دربار است و بنابراین از مشاور غیررسمی هیتلر و مشاور غیررسمی هیتلر که می تواند پیشور را وادار به خندیدن به جوک ها و هنر صحبت کردن کند دور می شود. حتی تا آخر هیتلر به هافمن اعتماد دارد. هر زمان که کارکنانش می دیدند که هیتلر افسرده است که اغلب پس از نبرد استالینگراد بود، یکی می گفت: “ما باید هافمن را به اینجا بیاوریم تا پیشور را تشویق کنیم!”
هاینریش خود مجذوب هیتلر و به اصطلاح شهود او است که حداقل تا آنجایی که اقدام به ترور می کند عجیب بود. و این همان چیزی است که این خاطرات را برای مورخان مهم می کند زیرا هافمن مقدار زیادی از کتاب خود را صرف توضیح شهود هیتلر و نحوه کارکرد آن می کند. من نمی توانم به هیچ کتاب دیگری فکر کنم که به اندازه این کتاب به این موضوع بپردازد. هیتلر دشمنان زیادی داشت. اما به نظر می رسید که او از تهدیدها غافل بود (و دشمنان زیادی به ویژه از جانب کمونیست ها داشت). هیتلر قبل از حمله به لهستان در سپتامبر 1939، اغلب با یک وسیله نقلیه باز در خیابان ها و در خیابان ها و در مقابل جمعیت زیادی حرکت می کند. هیتلر حتی با هافمن در مورد این توانایی عجیب و غریب برای طفره رفتن از تلاش برای بمب گذاری، سنگ و گلوله صحبت می کرد. هیلتر نیز از پدیده ها گیج می شود و اساساً این توانایی را می پذیرد اما آن را درک نمی کند. هرچند با هاینریش، او فاش میکرد که پس از یک اشتباه نزدیک، پیشبینی قویای داشت که چیزی درست نیست و به چپ یا راست قدم میزد و متعاقباً از تهدید طفره میرفت. فصلی در این کتاب در مورد تمام تلاشهای ترور از دست رفته برای کشتن هیتلر و اینکه چگونه به نظر میرسد او همیشه از به اصطلاح تهدید گلوله یا بمب طفره میرود، وجود دارد. هیتلر در مورد این صدای درونی صحبت می کند اما آن را فراتر از دانستن اینکه این احساس شهودی قابل لمس است و او به آن اعتماد دارد، درک نمی کند.
داستان چگونگی لغو عملیات شیر دریایی بسیار جذاب است. بر اساس این گزارش، عملیات شیر دریا در سپتامبر 1940 نزدیک بود اجرا شود. همچنین هاینریش از نظریه ارائه شده توسط ویکتور سووروف در کتابهایش مجرم اصلی و یخشکن حمایت میکند که حمله به روسیه در 22 ژوئن 1941 یک حمله پیشگیرانه علیه استالین بود. که قصد داشت در چارچوب زمانی ژوئیه 1941 به اروپای غربی حمله کند. قبل از اینکه استالین بتواند به اروپای غربی حمله کند، هیتلر اولین ضربه را زد. کتاب بسیار توصیه شده برای مورخ جنگ جهانی دوم.
=========
REVIEW:
Heinrich Hoffmann was Hitler’s official photographer. He was totally non political. Although he was an expert professional photographer he had no real interest in politics but he became Hitler’s buddy. When Albert Speer said in his memoirs that if Hitler had a friend it would have been Mr.Speer he was mistaken. Hitler needed someone who was not into politics but whom he could talk about art and somebody he could trust. Heinrich was basically Hitler’s view to the average person of Germany; somebody who had little ambition, somebody whom he could talk about trivial hobby stuff and who would not even understand much of what Hitler was really doing. Many of us have a similar type friend……someone we can talk about sports or art or just everyday topics but may not understand what you do professionally. But here is the key word about this unusual relationship……….Hitler trusted Heinrich probably because he was there at the beginning of Hitler’s politcal career and at one time Heinrich and Hitler were almost assassinated together by an armed robber on the road to Munich before WW II got started. The armed robber shot at Hitler’s car putting 3 holes in the rear of the vehicle but missing the personnel (i.e Hitler and Heinrich).
Heinrich was the buddy that Hitler could call at 2:00 AM in the morning to go places and they did so. What is fascinating is that Hoffman does not really fully understand a lot of what is going on until later when someone fills him on the big picture. Heinrich is in demand for special favors from others like the General Staff because he has the ear of the “Fuhrer” and Hitler will often do favors for him when everybody else gets a tongue lashing. Everybody on Hitler’s staff is baffled by the relationship between the two but they know that for some unknown reason Hitler turns into a placid and agreeable human being whenever Hoffman is around. So Hoffman becomes the go-to guy for special requests like forestalling Operation Sea Lion and it works. Hitler does not invade England in Sept of 1941. (I am not making this up !) So to most observers Hitler becomes this open minded buddy with Heinrich and actually listens to him whereas at all other times Hitler becomes the implacable and distant Fuhrer.
Because Heinrich was the trusted friend of Hitler and everybody knew it (But nobody could really understand it; it is an enigma to everyone but everyone realizes the phenomena is real; but inexplicably so) he was given requests to do because Hitler trusted him and would listen to Heinrich as someone who did not have political ambitions or ulterior motives. What makes this relationship even more absurd is that Heinrich does not look like a Nazi superman at all. He is short, prone to getting drunk and is quite fat so when you see this image in your mind’s eye you think it is the most absurd picture but it is there.) How do you explain it ? My theory is that Hitler just needs someone he can trust, somebody without a real agenda and Hoffman was there at the beginning and Hoffman can get the Fuhrer to laugh. Hoffman in my opinion is the court jester and therefore gets away with being an unofficial adviser to Hitler and one that can get the Fuhrer to laugh at jokes and talk art. Even till the end Hitler trusts Hoffman. Whenever his staff saw that Hitler was depressed which was quite often after the battle of Stalingrad someone would say…..”We need to get Hoffman here to cheer up the Fuhrer !”
Heinrich himself is fascinated with Hitler and his so called intuition which was uncanny at least as far as assassination attempts. And this is what makes this memoir important for historians because Hoffman spends a lot of his book trying to explain Hitler’s intuition and how it worked. I can think of no other book that deals with this in depth as this book does. Hitler had many enemies; but he seemed oblivious to threats (and he had many enemies especially from the Communists). Hitler often road in an open vehicle in the streets before large crowds before the invasion of Poland in Sept of 1939. Hitler apparently had some inner voice that would literally tell him when to duck. Hitler would even talk to Hoffman about this uncanny ability to dodge bomb attempts, rocks and bullits. Hilter is also mystified by the phenomena and basically admits this ability but doesn’t understand it. With Heinrich though, he would reveal that after a near miss he would have a strong premonition that something was not right and step to the left or right and subsequently dodge the threat. There is a chapter in this book about all the missed assassination attempts to kill Hitler and how he seems to always dodge the so called bullit or bomb threat. Hitler talks about this inner voice but doesn’t understand it beyond knowing that this intuitive feel is palpable and he trusts it.
The story of how Operation Sea Lion was cancelled is fascinating. According to this account Operation Sea Lion came close to be executed in Sept of 1940. Also Heinrich supports the theory proposed by Victor Suvorov in his books The Chief Culprit and Icebreaker that the invasion of Russia on June 22, 1941 was a preemptive strike against Stalin who was planning to invade Western Europe about the July 1941 time frame. Hitler struck first before Stalin could strike Western Europe. Highly recommended book for the WW II historian.
دانلود کتاب «هیتلر دوست من بود – خاطرات عکاس هیتلر»
برای دریافت کد تخفیف ۲۰ درصدی این کتاب، ابتدا صفحه اینستاگرام کازرون آنلاین (@kazerun.online ) را دنبال کنید. سپس، کلمه «بلیان» را در دایرکت ارسال کنید تا کد تخفیف به شما ارسال شود.